- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ای قـدر تو پنـهـانتر از پنهـان زهـراتـر از هـر زهـرۀ تـابـان ای قـبــلــۀ اذکـار تـسـبـیـحـات سـبـوح تــر از واژۀ سـبــحــان ای روشـنی بخـش ازل نـورت قبل از نخـسـت و بعـد از پایان ای بـسـم رب الـنـور سلـمـانها نـام بــلـنـدت نــسـخــۀ درمــان یا فـاطـر و یـا فـاطـمـه یـعـنـی افـلاک با مِـهـر تـو شد بـنـیـان مـسـنـد نـشـیـن آیـۀ تــطـهـیــر! ای مصحـف والاتـر از قـرآن! از عـالـم نـاســوت تـا لاهــوت میگیرد از چـشمان تو فـرمان گَرد مـسـیـرت فـضه میگـردد یـا کـه طـلای گــنـبـد و ایــوان مـریـم گـلـی از بـاغ بـسـتـانـت دلـبـسـتـۀ تـو روضـۀ رضـوان دُرّ نـجـف شـد گــردن آویــزت دو گـوشواره، لـؤلـؤ و مرجان ای زمـزم چـشـمـان تـو کـوثـر تنـهـا غـدیـر مـانـده در جـریان نـهـجالـبـلاغـه گـوشـۀ مـسـجـد از خـطبهخوانی تو شد حـیران رعـشـه به جـان عـرش افـتـاده آهِ کـلامـت سـلـســلـه جــنـبــان نام عـلی جاریست در نطـقت شیـریـنیاش گـردیده دو چندان فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟ حـق عـلـی از چه شده کـتـمـان بغض امیرالمؤمنین کـفـر است حُـبّ امـیـرالـمـؤمـنـیـن ایـمـان ممـسـوس ذات حـضرت باری در غـزوهها، جـنـگآور میدان خورشید را تـکـذیب میکـردند خـفـاشهـای کــور گـورسـتـان با خود فدک هر روز میخواند شـرح عـبـورت را گـل ریحان در دسـتهـای مـجـتـبی دستت ای دسـت گـیـر عــالـم امـکــان فـرش رهـت عـرش مـعـلا شد دیـــوارهــا شــد آیــنــهبــنــدان انـسیه بود و کـوچـهای باریک حـوریه رویـاروی بـا شـیـطان چادر نـمازت روی خاک افـتاد یا کـعـبـۀ حـاجـات شـد ویـران دردا لـگـد شـد خـیـمـۀ تـوحـیـد در زیـر پــای نـامــسـلـمــانـان "تـبت یـدا" میزد به تو سـیـلی پـوشـیـهات نـیـلی شد و گـریان ای روح دو پهـلـوی پـیـغـمـبـر پهلـو گرفتی بعد از این طوفان گـل کـرد بـر پـیــراهـنـت لالـه پژمرد از این داغ یک بـسـتان سـوگـنـد کـه پـای عـلـی بـانـو! تو ایـسـتـادی تـا بـه پـای جـان
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
استعـانت گر کـند ما را خـدای فـاطمه سر میاندازیم محـشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هرکه عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریهکنهای حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دستهای فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبـیـا را پس بخـوانـیـد انـبـیای فـاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هیچ کس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پیغـمـبر گـلایه فـاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بیاجابت باشد ایکاش این دعای فاطمه میخِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گـشت آگـاه از دلِ درد آشـنـای فـاطمه کار دنیا را ببین در سن هجـده سالگی شانههای کودکانش شد عـصای فاطمه آب میریـزد برای بچه هقهق میکند ای به قـربان حسین سر جـدای فـاطمه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفـلان من به نان وغـذا لب نـمیزنـند گیرم که سفره پهن شده، مادری که نیست زینب نشـسـته اشک مـرا پـاک میکـند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شـسـتـیـم خـون مانده به دیـوار را ولی از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغـیـره، بد زن من را لگـد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست مـن در اتـاق سـوم و هـفـتـم گـرفــتـهام در این محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قـول زیـارت گرفته است از دیـدن تو آرزوی بهـتـری که نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد همین که قافیه در دوّمین مصراع، مادر شد بدین علّت که او خیر کثیر و نورالأخیار است کنارش برکت عمر علی چندین برابر شد کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمیسوزد غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد چه شبها که قنوت خویش را میخواند با یک دست چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد نظام خانه، بیمادر، ز هم میپاشد و دیدیم پس از زهرا چگونه جمعشان، جمع مُکسَّر شد مبر ای روضهخوان ما را به گودال پُر از نیزه همینجا پشت این در بود که ارباب، بیسر شد مگو در کربلا شد بیبرادر دختر زهرا که اوّل بار زینب در مدینه بیبرادر شد کدامین غنچه در عالم به جز دردانۀ زهرا میان شعلۀ آتش به دست میخ، پرپر شد؟ شبیه فاطمه، مُجِرم به حیدردوستی گردید اگر با آن قد و بالا علی اکبر هم اصغر شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زخمیتر از بال و پرت بال و پری نیست زخمیتر از پلک ترم پلک تری نیست از رنـج و غـصّه آب رفـتـه پیـکـر تو در بسـتـری انگـار اما پیـکـری نیست جان حـسـن کـمـتـر بگـو اجـل وفـاتـی از این دعا زهرا دعای بهتری نیست؟ افــســردگـی مـــا فــدای خــنـــدۀ تـــو انـگـار جز تـابـوت راه دیگـری نیست طفلی حسین امروز هی با ذوق میگفت پا شد خدا را شکر مـادر بستری نیست یکـبـاره نـظـم زنـدگی میپـاشـد از هم در خانهای که رد پا از مـادری نیست در این امـانتها که دادی دسـت زینب همراه پیراهن نگـو که معجـری نیست زخم و جـراحت تشـنهات کرده ولیکن از تـشنۀ کـرب و بلا تـشنه تـری نیست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چشم وا کن تا ببـینی حال من را فاطمه تا ببـینی خانه نه، بیت الحزن را فاطمه ای بـهـار آرزویـم با خـزان خود بـبـین زردی رخسار گـلهای چمن را فاطمه بر لباست نقش این سرخی ندیدم تا کنون کی عزیزم بافـتی این پیرهن را فاطمه بس که خون میریزد از زخم عمیق سینهات نیست ممکن تا بشویم این بدن را فاطمه پاسخ این دختران با من، ولی جان علی چاره کن کابوس شبهای حسن را فاطمه بـار سنگـین تـمـام کـودکـانت سهـم من لااقل میبافـتی این یک کـفن را فاطمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بسوزیم و بسوزانـیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایهاش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچههای شهر علی میبُرد روی شانهاش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشیهای مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد میفهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخـلها هستـند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمـام درد عالم را زنش را عدهای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بقـیـعِ چـشم من از اشک مثل دریا شد شبیکه پای فراقت به این جهان وا شد به عهد پیری خود نیز بر تو خواهم سوخت که در بهـار جـوانی قـدت چنـان تا شد مُصیـبتیست که فـرمودهاند امام شـشم چگونه « ناحِلَهُا لجِسْم» در تو معنا شد به درد لالۀ زخمی گوش تو که نخورد اگر چـه عـاقـبت آن گـوشواره پیدا شد بهفـرض اینکه مدینه پُر است از یاور عـلی برای همیشه پس از تو تـنهـا شد هزار مرتبـه مرگ از خُدا تقاضا کرد برای غُـسـل تو وقـتی عـلـی مُهـیـّا شد دمی که آیـنۀ پهـلـویت مُکـسّـر گَـشـت شـهـادت پـسـر تـشـنـۀ تـو امـضـا شـد خبر رسـیده که در قـتـلگـاه دیـده شدی سر تصاحـب پیـراهـنـش که دعـوا شد مرا به یاد حضورت به روز حشر انداخت قـیامتی که در آن جای تـنگ بر پا شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا پنـاه بیپـنـاهیِ منِ بـیدست و پا زهـرا چراغ عرش، فانوس حیاط خانهات بوده تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا کمال ظرف تو بیش از حدِ امِّ اَبیهاییست به این ترتیب، باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛ زهرا عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو به زیر سایۀ تو جمع شد اهل کسا زهرا نخِ چادر نماز وصلهدارت آبروی ماست گرفته بیرق ما رنگ از این تارها، زهرا اگر درد است درد عشق تو، دردت به جان من ز عشاقت نمیآید به جز قالو بلیٰ زهرا جواز اتصال ما به تو دستِ حسنجان است همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا خطای طفل سهل انگار را مادر نمیبیند همیشه چشمپوشی میکنی از خبط ما زهرا مرا جان حسینات روز محشر گُم نکن مادر محال است اینکه از دستت شود دستم رها زهرا غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست چه محکم دستِ بیعت دادهای با مرتضی زهرا چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد که چندین استخوان در سینهات شد جابهجا زهرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه ز لالـه سـاخـتـهام بــاغ جـنــتـی تــازه به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کـشیدم از عـلـی امشب خـجـالـتی تازه زنـی بـه نـیـت شـومـی عــیــادتـم آمـد خـدا کـنـد کـه نـبـاشـد عــیـادتـی تــازه مگر که گریۀ یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیـده بـاز به حـیـدر شـکـایـتـی تـازه علی به حجرۀ من هر زمان که سر بزند به غیر گـریـه نـداریـم صـحـبـتی تازه نفس کشیدن پهلـو شکـسته آسان نیست مصیبتیاست وَ پشـتـش مصیـبتی تازه دو ماه پیـش چـنان سـیـلی بدی خوردم که هست بر رخـم انگار ضربتی تازه لبـاسهـای قـدیـمی بـزرگ شد به تـنـم بـیــار جـامـۀ نــو بـهـر قـامـتـی تــازه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
صبح و ظهر و شام اگر که دیدۀ عاشق «تر» است فاش میخواهد بگوید از همه عاشقتر است وصل یعنی سوختن، زیرا که در آغوش شمع سرنوشت اکـثر پروانهها خاکستر است در لغت «اُم» میشود: «ریشه» بلاشک باطـناً معنی «اُمّ اَبـیهـا» «ریشۀ پیغـمبر» است او به هجده نام هجده سال هجده جلوه کرد او دو تا نُه سال سِیرِ مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمیفهـمیم، چون سنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمیدانیم خـیر و شرّمان را هیچوقت آنچه را زهرا برای ما بخواهد بهتر است هر کجا خیر کثیرش هست، ابتر کامل و هر کجا خیر کثیرش نیست، کامل ابتر است وای از حال عـلی و وای از حال عـلی هرچه میشوید دوباره لک خون روی در است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ایکه پیش از خلقت خود امتحان پسدادهای از ازل -آری- برای سـوخـتن آمادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی خودِ پیغمبری شأن تو این نیست که تنها پیمبرزادهای “بَضعَةٌ مِنّی” شدی یعنی تو هم روز اَلَست اولین فـردی که فریاد “بَلَی” سر دادهای فوق عصمت، فوق باور، فوق درک انبیا فوق هر تعریفی و توصیف، فوقالعادهای ایکه عرش از چادرت حاجت تمنا میکند از چه سرکردی جهان را با حصیر سادهای؟ درد پهلو، زخم بازو داری اما همچنان با قـنوت گـریههـایت بر سر سجـادهای مـادر سـادات! تـنـهـا مـادر سـادات نـه مـادر دلـسـوز هـر مـرد و زن آزادهای بغض تلخی در گلوی ماست تا روز ابد از همان روزی که تو در بسترت افتادهای لیلة الـقـدر انتـظـار دیـدنت را میکـشد مطلعالفجـر تمـاشـایی! کجای جـادهای؟
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شــد آمـدنـت دیــر نــدارم نــگــرانــی کـارم شده از دوری تو خوشگـذرانی دلـبــسـتـۀ دنـیـا شـدم ای دلـبـر عــالـم اصـلا نـشـده در دل من خـانه تـکـانی یک عـمـر دویـدم نـرسیـدم به عـبایت دارم ز تو ای دوست نه نامی نه نشانی خوردم به زمین بس که سرم گرم گناه است از غـفـلت خـود کـردهام آقا چه زیانی بیـچـاره شـدم فـاطـمـیـه گـریه نکـردم چشمم شده خشک از اثر چشم چرانی خوب است مرا هم بخری و پی اصحاب تا خـانۀ حـیدر چو سگ خود بکـشانی دستم گره خورده به پر شال ابوالفضل رد مـیشـود ایـنـبـار مـرا سـر بِدَوانی دلـتــنــگ اذان ســحــر کــربــبــلایــم ایکاش به ششگـوشه مرا هم برسانی مدیـون سـلـیـمـانـیام و روضۀ زهـرا شرمـندهام از خـون شـهـیدان به بیـانی مادر همه را مثل پـسرهاش صدا کرد شد با همـۀ گـریـهکُـنـانَـش خـودمـانـی زهرا که زمین خورد علی هم به زمین خود ای وای از آن مـیـخ در و قـد کـمـانی
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نمیخواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم، صحرا خیمهگاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصۀ لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده؛ عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده، بوده زندانش همین آشفتهحالیها نیازِ وصل معشوق است پشیمان میشود هرکس نمیگردد پریشانش برای رزق گریه، چشمپوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمیگردد کدامین سنگفرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟ کمال عـقل یعنی فقر، یعنی سائلت بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش غریبِ بیمحلّیها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچهها، جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّهشیعه، چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلوشکسته، زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش فقط ایکاش آتش صورت او را نمیسوزاند میان آن همه شعله گمانم نیست امکانش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها بقبل از شهادت
آهـسـتـه میبنـدم دو چـشـمان ترم را از روی بستـر بر نـمیدارم سـرم را تا آن كـه پرپر گـشـتنـم را كس نبينـد بـيــرون فـرسـتـادم گُـلان پـرپـرم را پوشاندهام رخـسار نـيلی را كه شـايـد حـيـدر نـبـيـنـد گـوشـۀ چـشـم تـرم را چون روبرو گـشتند با من غـنچههايم اسما تو خود درياب حـال دخـتـرم را هجده ورق از دفتر عـمرم تمام است آمـادهام بــنــدد شــهــادت دفــتـرم را كردم وضو از اشك و هنگام شهادت خوانـدم در اين بستـر نمـاز آخـرم را چيزی نمـانده تا نهان از چـشم دشمن پنهان كند در شب علی خاكـسترم را ترسـم علی از پا بيفـتـد ای «وفایی« بر دوش خود وقتی بگيـرد پيكـرم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـیبـی ســلام آمـدم امـشـب عـیـادتـت بـاران شـوم بـرای تو و داغ غـربـتت بیبی سلام با غـم حـیـدر چه میکـنی با گـریـههای هِجـر پیـمبر چه میکنی بیبی سـلام راهـی بـسـتر شدی چرا؟ بیبی سلام این همه لاغر شدی چرا؟ چیزی نمـانـده است دگر از وجـود تو رنگی نمـانـده است به روی کـبـود تو سـر درد داری و سـر تو تـیر میکشد اصلا تکان نخـور، پَرِ تو تیـر میکشد میترسم اینکه پیرهنت لاله گـون شود میترسم اینکه بستر تو غرق خون شود پهلو شکسته، درد تو را آب کرده است خیلی تو را شکسته و بیخواب کرده است ای نـور آشـیـانـه چرا پـیـر گـشتهای؟ آه ای جوان خانه چرا پـیـر گـشتهای؟ جـانـم فـدای پـلـکِ تَـرِ نـیـمـهجـان تـو بـیبـی فــدایِ روضـۀ قــدِّ کــمـان تـو بیبی سـلام با غـم زینب چه میکنی؟ با قصّه سه تا کفن امشب چه میکنی؟ انگـار سـوزِ آه تو در شور و شین شد ذکـر لـبانِ خـشک تو نـام حـسـیـن شد تو میروی ولی پـسرت بیکـفـن شود در قـتـلگـاه، کـشـتۀ صد پـاره تن شود پس با زبان پُر گـله زینب در آن میان رو بر مدیـنه کرده و وا میکند زبان: این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اسـمـاء بـریـز آب روان بر شـهـیـدهام بـر روی یـاس پـرپـر قـامت خـمیدهام شد فاش راز نـالۀ روز و شبی که من در وقـت راه رفـتـن زهــرا شـنـیـدهام
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای حـتی میان خانه هم چادر به سر داری کـمتر بگـو عجـل وفـاتی مهـربـان من تو خـوب از تنهـایی حـیـدر خبر داری دیگر نمیگیرم بغل زانـوی غـم زهـرا از انتـظار مرگ اگر تو دست برداری خون گریه کن شاید کمی آرامتر گردی بر سـینه داغ محـسن و داغ پدر داری من مطـمـئـنـم کـوه را از پـا میانـدازد این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری در سجدههایت مرگ حیدر را تمنا کن حالا که ای بانوی من عزم سفر داری تا زندهام برده است خواب از چشم گریانم این زخمهایی که به روی بال و پر داری میبـیـنمت روز دهم در قـتـلگـاهی که تو وعدهای با زینب خونینجگر داری
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دیدههـایم چـادر خاکی که رؤیت میکند ناگهان در چشمهایم اشک حرکت میکند اذن این گریه نمودنها به دست فاطمه است چشم را در محفل غم اوست دعوت میکند هرکه از داغش بگوید، روضه لازم میشوم این دل وامـانـدۀ من میل هـیئت میکـند بانیِ پیـدایـش دنـیـا وجـود فـاطمه است نور او نوری است که آغاز خلقت میکند عرشیان محـو تماشای نمازش میشوند تا که زهرا با خدای خویش خلوت میکند گرچه پیغمبر کمال زهد او را درک کرد وقت سجده کردن او باز حـیرت میکند هم کلام او شدن در فهم اهل خاک نیست بیشتر با ساکنین عـرش صحبت میکند صبح و ظهر و شب، به فرمان خدا، روح الامین پشت در میایستد، از او عیادت میکند فاطـمه در هر گـناهی آبـرویم را خـرید طفل بازیگوش را، مادر وساطت میکند تا سلامی وقت تلقین خواندنم بر او دهید روح این گریهکنش را غرق رحمت میکند روز محشر کار ما لنگ نگاه فاطمه است او در آن هول و ولا ما را شفاعت میکند از تـنـور خانۀ او رزق عـالم پخـش شد با همین نان پختنش بر ما عنایت میکند فـاطمـیّه بارها بابای پـیـرم گـفته است: کسب و کار ما به لطف اوست، برکت میکند شرح اوصـاف خـداوندی او را میدهـد قاری قرآن که کـوثـر را تلاوت میکند خون پهلو، خون بازو، محسنش، حتّی خودش هرچه دارد فـاطمه خرج امامت میکند بیبرو برگرد، بیشک؛ مقتدایش فاطمه است هر مجـاهـد که دفـاع از ولایت میکـند با زبان نه، دستمالی را که بر سر بسته است دارد از این روزهای او شکایت میکند آن گلی که تاب باران را ندارد؛ بین راه دست سنگینی به گلبرگش اصابت میکند
: امتیاز
|
ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا یعـنی که تکـیه میدهـد مـولا به زهرا حـتی خـدا مـحـوِ تـجـلی خـانـۀ اوست هرشب که جلوه میکند زهرا به زهرا جـایی که خـتم الانـبیا خَم میکند پشت بـاید که ما سـجـده کـنـیم آنجا به زهرا تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست بـایـد تـوسـلهـا کـنـد بــابــا بـه زهـرا هرکس به راهـی رفـت اما ما نرفـتـیم ما را که بخـشـیـدنـد در دنـیـا به زهرا باور نخـواهم کرد حتی لحظهای، حق ما را به دوزخ میبرد؟ حاشا به زهرا رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس این خـانه روشن بود با مـهـتابِ زهرا وقتی که آتـش سـرخ شد فـهـمید نامرد از مـیـخِ در راهی نمـانـده تا به زهـرا آنقـدر بـر شـال عـلـی چـسـبـید خـانـم یـا بـه عـلـی زد تـازیـانـه یـا به زهـرا گاهی عـلـی را میکـشـند و گـاه او را اوبـاش میخـنـدنـد در آنـجـا به زهـرا حس کرد مولا درد را در استخـوانش وقتی که زد قـنفذ غَلافش را به زهـرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای مـدیـنه ای حـریم مصطفی ای مـدیـنـه سـرزمـین پُـر بـلا ای مدینه سـیـنه سـیـنای عشق ای مدینه گـلشن گلهای عشق کیست گردیده نهان در خاک تو داده بس حرمت به خاک پاک تو ای بـقـیـع ای آشـیـان فـاطـمـه ای بـقـیع ای مـیـزبـان فـاطـمه ای بقیع زهرا امید حیدر است این امانت دختر پیغـمـبر است خوب ازاین زهرا پذیرایی نما از دل آزرده دل آرایــی نــمــا ای بقـیع بسـیار گـلها چـیـدهای اشکهای چـشم حـیدر دیدهای بود زهرا الگوی صبر و شرف فاطمه بر یازده گوهر صدف ای امـانت دار خـتم الـمـرسلـین داری از انگـشتر احـمد نگـین اینکه در خاک تو مأوا کرده است با در و دیوار نجوا کرده است این که در کنج لحد خوابیده است مهر ورزیهای امت دیده است کرده نـیـلی تـازیـانـه بـازویش از عـدو دیده نـوازش پهلـویش مرتضی تابوت زهرا را به دوش سوی تو آورده شب، اما خموش قامتـش خم گـشته از داغ بتول سر به زانو از غم هجران ملول مینمود از غصه با خود زمزمه نیـمـه شب بالای قـبـر فـاطـمه نیمه شبها شد بقیع جای علی گریه کن ای دل به شبهای علی رازهای خویشـتـن با چاه گفت درد پنهان را به سوز و آه گفت بیمعین شد کودک معصوم او پنـج سـالـه زیـنب و کـلـثوم او بود با طفلان به شهر خود غریب زینبش از مهر مادر بینصیب چون که زینب شد ز مادر نا امید غـربت شام غـریبان را چـشید چون برات غم به زینب داده شد بـهـر غـمهـای دگـر آمـاده شـد اشکریزان بهر مادر دل غمین در بقـیع بودند زینب با حـسین بر رخ افـسردگان لبخند نیست طفل بیمادر دگر خرسند نیست شد" مجـرد " پیـرو این قـافـله چون ز زهـرا دارد امـید صله
: امتیاز
|